معنی سوغات فاروج
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فاروج. (اِخ) قصبه ٔ مرکز دهستان فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در 26 هزارگزی شمال باختری قوچان و کنار راه شوسه ٔ قدیمی قوچان به شیروان واقع است. جلگه ای معتدل و دارای 2726 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات، انگور، بنشن و شغل اهالی زراعت و کسب و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
فاروج. (اِخ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در شمال باختری قوچان واقع است. کلیه ٔ آبادیهای آن در کنار جاده ٔ شوسه است. از 20 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و روی هم 1034 تن سکنه دارد. جلگه ای معتدل است. محصول عمده اش غلات، بنشن و میوه است. آب آن از قنات ها تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سوغات
سوغات. [س َ] (ترکی - مغولی، اِ) تحفه. هدیه. (از آنندراج). تحفه. هدیه. (مجموعه ٔ مترادفات ص 88). ره آورد. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). ره آورد که دوستان برای دوستان آرند و مطلق ارمغان و بخشش را نیز گویند و این زبان خوارزمی است. (مننسکی ازتتمه ٔ برهان چ هند، یادداشت بخط مولف):
گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد
جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم.
سعدی (خواتیم).
بهتر از جان به بر ای خواجه متاعی به در دوست
که بسوغات نبرده ست کسی زیره بکرمان.
سنجر کاشی (از آنندراج).
فرهنگ معین
هدیه، تحفه، ره آورد. [خوانش: (سَ یا سُ) [تر.] (اِ.)]
فارسی به عربی
حاجه تذکاریه
فارسی به آلمانی
Andenken (n), Reiseandenken (n)
فرهنگ عمید
هدیهای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، راهآورد، رهآورد، ارمغان،
فرهنگ واژههای فارسی سره
ره آورد
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه
واژه پیشنهادی
نورهان
معادل ابجد
1757